×

اطلاعات "Enter"فشار دادن

  • تاریخ انتشار : 1386/06/06 - 13:25
  • بازدید : 230
  • تعداد بازدید : 46
  • زمان مطالعه : 5 دقیقه

شناخت استدلالات اخلاقى

احمدرضا همتى مقدم مشخصه يك استدلال اخلاقى چيست؟ آيا افتراق ميان يك استدلال اخلاقى و يك استدلال غيراخلاقى مهم است؟ قطعاً از بعضى جهات اين دو نوع استدلال مشابه يكديگرند. در هر دو استدلال نتيجه اى وجود دارد كه براى پذيرفتن آن دليل يا دلايلى ارائه مى شود. اما در يك استدلال اخلاقى، نتيجه يك ادعاى اخلاقى است؛ مانند «معلمان نبايد از تنبيه بدنى استفاده كنند» يا «رشوه گرفتن نادرست است».


احمدرضا همتى مقدم



مشخصه يك استدلال اخلاقى چيست؟ آيا افتراق ميان يك استدلال اخلاقى و يك استدلال غيراخلاقى مهم است؟ قطعاً از بعضى جهات اين دو نوع استدلال مشابه يكديگرند. در هر دو استدلال نتيجه اى وجود دارد كه براى پذيرفتن آن دليل يا دلايلى ارائه مى شود. اما در يك استدلال اخلاقى، نتيجه يك ادعاى اخلاقى است؛ مانند «معلمان نبايد از تنبيه بدنى استفاده كنند» يا «رشوه گرفتن نادرست است». اين مدعيات اخلاقى غالباً به عنوان «توصيه» بيان مى شوند و در آنها واژه «بايد» به كار رفته است. حتى وقتى كه چنين مدعياتى مستقيماً توصيه اى به ما نمى كنند (مانند «رشوه گرفتن نادرست است») اگر دقيق بنگريم توصيه اى پشت آنها پنهان است (يعنى نبايد رشوه گرفت). واژگانى مانند «بايد»، «خوب»، «بد»، «درست» و «نادرست» واژگان ارزشى هستند و وقتى در جمله اى به كار مى روند نشان دهنده اخلاقى بودن آن جمله اند. گاهى نيز جنبه ارزشى يك ادعاى اخلاقى با يك صفت مشخص مى شود مانند «دردآور»، «سنگدل»، «غيرانسانى»، «قابل تحسين» و نظاير آن. يك نكته مهم است كه وجود يك توصيه يا يك واژه ارزشى در يك جمله لزوماً نشان دهنده اخلاقى بودن آن جمله نيست. در داورى هاى زيباشناختى نيز گزاره هاى ارزشى وجود دارند. توصيه ها نيز گاهى در امور غيراخلاقى به كار مى روند مثلاً «چه نوع ماشينى بايد خريد» تفاوت اساسى ميان توصيه هاى اخلاقى و توصيه هاى عملى (practical) در موضوع آنها نيست، بلكه در شكل و ساختارى است كه اين توصيه ها در آن شكل بيان مى شوند. مثلاً گزاره هاى زير توصيه هاى عملى هستند: «اگر شما مى خواهيد تا سن  پيرى همچنان سر زنده باشيد، بايد به طور منظم ورزش كنيد». «اگر من مى خواهم نمره بالايى در اين درس بگيرم، بايد سخت تلاش كنم»، «اگر شما مى خواهيد در هنگام رانندگى تصادف نكنيد، بايد از صحبت كردن با موبايل پرهيز كنيد» اين گزاره ها تماماً ساختار يكسانى دارند يعنى براى رسيدن به «الف» بايد عمل «ب» را انجام داد. در واقع چنين گزاره هايى كه شامل واژه «بايد» هستند به معناى امر مشروط به كار رفته اند اما گزاره هاى زير توصيه هاى اخلاقى هستند: «شما بايد از پدر و مادرتان وقتى بيمارند، مراقبت كنيد»، «هيچ كسى نبايد از چراغ قرمز عبور كند»، «معلمان نبايد دانش آموزان را تنبيه كنند». اين گزاره ها ساختارشان بدين صورت است: «شما بايد يا نبايد عمل «ب» را انجام دهيد.» اين گزاره ها به ما نمى گويند كه براى رسيدن به «الف» بايد عمل «ب» را انجام داد، بلكه به ما مى گويند به رغم اينكه چه هدف و چه قصدى داريم، بايد عمل «ب» را انجام دهيم. شما بايد عمل ب را انجام دهيد چون عمل درستى است. اما هميشه شناخت توصيه هاى اخلاقى از توصيه هاى عملى به اين سادگى نيست. به مثال زير دقت كنيد: «در تحقيقات مشخص شده است كسانى كه ميوه، سبزيجات و روغن زيتون مصرف مى كنند احتمال كمترى از ابتلا به بيمارى هاى قلبى دارند؛ بنابراين دولت بايد شهروندان را تشويق و يارى كند تا از ميوه، سبزيجات و روغن  زيتون استفاده كنند تا كمتر مستعد به بيمارى هاى قلبى شوند.» جدا از اينكه اين استدلال درست است يا نادرست، آيا آن يك استدلال اخلاقى است؟ به دو طريق مى توان جمله دوم را بازنويسى كرد:

روش اول: «اگر دولت بخواهد شهروندان كمتر مستعد به بيمارى هاى قلبى شوند، بايد آنها را تشويق و كمك كند تا از ميوه، سبزيجات و روغن زيتون استفاده كنند.» بدين روش اين جمله يك توصيه عملى است يعنى ساختار زير را دارد: براى رسيدن به «الف» بايد عمل «ب» را انجام داد. اما اگر آن را بدين صورت بازنويسى كنيم: «دولت يك الزام و تعهد اخلاقى دارد تا شهروندان را تشويق و يارى كند از ميوه، سبزيجات و روغن زيتون استفاده كنند، چون استفاده از اين مواد، آنها را كمتر مستعد به بيمارى هاى قلبى مى كند.» در اين حالت اين جمله يك توصيه اخلاقى است. هنگامى كه مى خواهيم يك استدلال اخلاقى را بررسى كنيم به اين تفاوت ها بايد توجه كنيم. شايد با توجه به اين مثال گفته شود كه استدلال اخلاقى، استدلالى است كه به ما بگويد چه چيزى اخلاقاً «الزامى» (obligatory) يا اخلاقاً «ممنوع» است. اما اين تعريف طبقه اى از استدلال ها را ناديده مى گيرد، استدلال هايى كه بيان نمى دارند چه چيزى اخلاقاً الزامى و يا اخلاقاً ممنوع است؛ بلكه به ما مى گويند چه چيزى اخلاقاً «مجاز» (Permissible) است. مثلاً ممكن است كسى ادعا كند كه سقط جنين اخلاقاً نادرست است و از اين نتيجه بگيرد كه انجام سقط جنين «ممنوع» است. اما شخص ديگرى ممكن است استدلال كند كه سقط جنين اخلاقاً نادرست نيست و از اين نتيجه بگيرد كه انجام سقط جنين اخلاقاً «مجاز» است. چنين استدلالى يك استدلال اخلاقى است هر چند كه نتيجه آن مدعى اين نيست كه چه چيزى اخلاقاً «الزامى» يا اخلاقاً «ممنوع» است. چنين استدلال هايى به ما مى گويند چه عملى مى توانيد انجام دهيد به جاى آنكه بگويند چه عملى «بايد» يا «نبايد» انجام دهيد. البته برخى معتقدند كه چنين استدلالاتى، استدلال اخلاقى نيستند اما اكثراً آنها را در زمره استدلالات اخلاقى به  حساب مى آورند. به طور خلاصه استدلالات اخلاقى مى توانند به اشكال مختلفى بيان شوند. واژگان خاصى در يك عبارت مانند «بايد»، «خوب» و نظاير آن نشانه مفيدى براى شناخت استدلالات اخلاقى هستند و همچنين موضوع استدلال مثلاً سقط جنين يا اتانازى نيز ما را در شناخت استدلال اخلاقى يارى مى دهد. بعد از شناخت استدلالات اخلاقى، قدم بعدى ارزيابى آنها است.





منبع:





Critical Reasoning in Ethics. Ann Thomson1999


  • گروه خبری : اخبار متفرقه
  • کد خبر : 3264
کلید واژه
مدیر سیستم
خبرنگار

مدیر سیستم

تنظیمات قالب